دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی
دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی

بدون شرح


دیروز وقتی به جمعی از گپ و گفت شاعران انجمن کاشان به قمصر می رفتیم در راه به محمد رضا گفتم به سخنان شاعران گوش بده و چگونگی سخن لطیفانه از دید یک شاعر را بیاموز و چه اشتباهی کردم

در همان انجمن وقتی شاعری خودخواهی وزشتی را به جایی می رساند که سعدی وحافظ را در سرودن نوعی از شعر (که اتفاقا زیاد هم هنری نیست ) به بی سوادی متهم می کند و با کمال وقاحت  دیگران  را به مبارزه زشت  هل من مزید می طلبد فقط نگاهم به محمد رضا بود که برود در حیاط خانه به بازی کودکانه اش بپردازد و حتی یک بار به محمد رضا با تشر گفتم پسر جان برو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد