دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی
دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی

فقر و تعصب در آران و.بیدگل

 

من این حرف ها را برای کسانی که معنی درد را می فهمند می زنم , نه برای کسانی که در رفاه وبا بهترین امکانات رشد کرده اند  برای کسانی که مسئولیت گرفته اند و پول بیت المال را صرف بازی های سیاسی می کنند نمی گویم

 برای کسانی که ماشین گران قیمتشان را سوار می شوند و بزرگترین دغـدغه زنـدگی شان اینست که فردا ظهر جوجه کباب  بخورند یا چلومرغ ! نمی گویم

نه ! من برای آن ها نمی گویم , من برای تو می گویم ,  برای تو که هنوز شرف و انسانیتت  را نفروخته ای ; برای تو که هنوز عقلت را به پای تعصبت قربانی نکرده ای

 برای تو که با درد بزرگ شده ای  اما  نمی خواهی که نسل بعد , بچه های تو, با رنج ومحرومیت بزرگ شوند ; برای تو می گوی                      

این جا درآران و بیدگل میلیون ها تومان برای ساخت یک مسجد , حسینیه یا برای برپایی یک مراسم مذهبی خرج می شود ; برای ساخت یک اسب , یک مشک , یک گهواره ,حتی برای تیغه های یک علمات میلیون ها تومان صرف تعصبات محلی می شود, غافل از آن که در این شهر هنوز کسانی هستند که به نان شبشان محتاجنداین جا می شود فقر و محرومیت را در اطراف همین مناره های سر به فلک کشیده و همین گنبد های زرین مشاهده کرددر کنار همین حسینیه ها , که میلیارد ها تومان  (آن هم برای 10 شب استفاده)  خرج ساخت وتکمیل آن ها می شود , می توان در میان خانه هایی که به ویرانه می مانند ,معنی تنگدستی و بی کسی را فهمیداین جا هنوز می شود ,غم و حسرت را در نگاه دختر بچه ای که به کیف و کفش همکلاسی اش دوخته شده دید هنوز می شود رنج پسر بچه ای که دوچرخه ی دوستش را با التماس قرض می گیرد تا دوری با آن بزند حس کردهنوز می شود , درد را در دستان تکیده یک  پیرمرد ناتوان  و در اشک های یک پیرزن مریض و سالخورده لمس کرد  اگر امروز امام حسین بود آیا راضی بود این همه نذورات خرج اینه کاری حسینه های شود که همسایه این حسینه خانه های کاه گلی است که پیرزن  آن از ترس ریزش سقف دعا می کند که باران نیاید وشب بچه های خانه  با کناره های نان سر بر بالین می گذارند  اگر ما مسلمانیم وای بر این مسلمانی...

این همه فقر و بدبختی و بیچارگی  ,این همه درد و رنج وحسرت را می بینیم و هیچ کاری نمی کنیم ...

 چرا کاری نمی کنیم؟ چرا با این تعصبات احمقانه که باعث عقب ماندگی ما شده است مقابله نمی کنیم ؟ چرا ریشه این جهل را خشک نمی کنیم؟ 

وقتی پیامبر اسلام(ص) می گوید: کسی که سر بر بالین بگذارد , در حالی که همسایه اش گرسنه باشد از ما نیست , پس چگونه ادعای مسلمانی می کنیم ؟

 

+ نوشته شده در سه شنبه یکم دی ۱۳۸۸ساعت ۱۸:۰ بعد از ظهر توسط فریدون کدخدایی | پستوی نظرات