دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی
دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی

منصور ارضی! خدا به تو و هم فکرانت مرگ بدهد !





منصور ارضی! در مداحی  خود هاشمی رفسنجانی را «پیر کفتار» خطاب نمود. منصور ارضی! که به اظهارات "زشت و توهین آمیز" شهره است، در مراسم دعای عرفه، مرگ هاشمی رفسنجانی را آرزو کرد! ایشان در این مراسم که در حسینیه صنف لباس فروش ها برگزار شد، با «پیر کفتار» خواندن  هاشمی در مورد شعار «مرگ بر آمریکا»، گفت: ان شالله خداوند مرگ او را برساند!.


منصور ارضی! خدا به تو و هم فکرانت مرگ بدهد که کشور را تا حد سقوط به زیر کشانده اید و با رشته ی تزویر "خدا" را کشتید !!!!  این آرزو نه به این علت است که من دوستار هاشمی هستم ! اون روز هایی که تو وامثال تو ،کاسه لیس هاشمی هم بودید هاشمی در چشم من یک سیاست مدار غیر اخلاقی قلمداد می شد این روزها که دیگر روز هاشمی نیست!!
منصور ارضی! تو نان به نرخ روز هستی همیشه دوست داری کشور در حالت رادیکال باشد برایت مهم نیست مردم با عزت زندگی می کنند نان شب دارند یا نه!!
 در واقع اگر روز عاشورا هم بودی برای من جای شک دارد در لشکر حسین جای داشتی  !! دعا و امام حسین برایت شده است دکان ! حرمت روضه امام حسین را نگاه نمی داری یک بار دیگران را فاحشه می خوانی یک بار عمر سعد ! حتما خودت حبیب بن مظاهری!!
این روزها هم  از سر استیصال طلب مرگ برای هاشمی  می کنی چراکه زورت به او نمی رسد مانند مشایی در زمان احمدی نژاد که زورت بهش نمی رسید ودر دعا ها و روضه ها خودت را به گریه می زدی ونفرینش می کردید.
اگر زورت به کسی برسد پدرش را در می اوری،  بازداشت ، زندان کمترین کاریست که با او می کنی !!

در سوگ آران و بیدگل و اختلافات آن ؟

آران و بیدگل شهری که دوستش دارم در همین شهر زاده شدم  و نمی دانم شاید یک متر از خاک های همین شهر بعدها استخوان هایم را در بر بگیرد . نمی دانم تو کجائی هستی ولی حتی اگر از بورکینا فاسو هم آمده باشی دوستت دارم یا از کره ماه یا از نوادگان اصحاب کهف ، نمی دانم هر که هستی از من بهتری جز خوبی از تو ندیده ام و به بدی های خود مطمئنم .هر شب ساعت ده به بعد صدای زیادی از خانه ات که در همسایگی ام  هست شنیده نمیشود شاید فکر می کنی من خسته ام و نیاز به استراحت دارم . زباله هایت را همیشه قبل از نه شب در پاکتی در بسته در نزدیکترین نقطه درب خانه خودت می گذاری . همیشه موتور سواران خورجین دار درب خانه ات منتظرند تا صندوق صدقات تو را خالی کنند . پیگیر هستی تا وضعیت محل و کوچه امان بهتر شود . شب های جمعه می روی دعای کمیل صبح ها می روی دعای ندبه و صدای امام زمان (ع) می زنی ولی نمی دانم چند وقتی است که جور دیگری به من نگاه می کنی فکر می کنی من حق تو را خورده ام . این روزها خیلی به این مساله فکر کرده ام تا جائی که حق تو را خورده باشم به یاد آورم . شاید آن پسرک افغانی گرسنه را که تو نانش می دادی

یک روز درب خانه ما سبز شده و تکه نانی گرفته است . شاید آن زن سیده بی کس که همیشه هوایش را داری یکبار شانسی از همسر من چیزی خواسته و او به آن زن کمکی کرده . شاید امسال آش نذری تولد امام علی (ع) را نپخته ای و در این فکری که من باعث به هم ریختگی جیبت شده ام . شاید چراغ های روشنائی درب خانه ات خراب شده و فکر می کنی من چشم اش زده ام . شاید آسفالت کوچه ات خراب است و من با بلدوزر شبانه از رویش رفته ام .نمی دانم چه کسی چنین فکری در ذهن تو کرده و چرا مثل جن زده ها به من نگاه می کنی رگ های پیشانی ات متورم شده و این برای سلامتی ات خوب نیست فشارت بالا می رود و چربی خونت زیاد می شود . مطمئنم به سلامتی ات باید بیشتر فکر کنی چون در پشت خط سلامتی زیر همین خاک ها دیگر این اسم ها به کار نخواهد آمد دیگر از تو نمی پرسند که هستی و از کجائی بلکه می پرسند به چه فکر می کنی و چه کردی ؟نمی دانم چه هنگام شهر ما از این تعصبات کور که به نقلی همانند تفکرات اعراب جاهلی  است نجات پیدا خواهد کرد ولی هرچه که هست نان یک عده در روشن نگه داشتن این اختلافات است .

http://nafandary.blogfa.com/post/601