دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی
دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی

به احمدی نژاد فحش ندهیم !!!


 

نه برادر تقصیر احمدی نژاد نیست مقصر مائیم احمدی نژاد عصاره همین ملت است

به هر حال طرفداران احمدی نژاد آنگونه که در مرداد 84 می اندیشیدند دیگر این گونه نیستند او هر روز تنها و تنها تر می شد.

 احمدی نژاد اقتصاد نحیف ایران را به کما برد توان خرید مردم را روز به روز کمتر وکمتر کرد نرخ تورم وبیکاری را افزایش داد و خیلی از فاکتورهایی که روزمره شاهد آن هستیم و به قول کروبی ننه جونش هم می فهمد گرانی توان فرسا است او حتی خرافات را وارد سیستم اداری کشور کرد کاری که قبل از او  سابقه نداشت

ناکارامدی وخسارت  عظیمی که در زمان او به کشور وارد شد فقط اورا مسئول نمی کند به نظر من مسئولیت واقعی به عهده کسانی است که این کوتوله سیاسی را بزرگ کرده اند وآنقدر از او جانب داری کردند که این علیمردان خان سیاسی ایران هر کاری خواست کرد وهمه را هم لجن مال کرد ورفت وحتی شنیده می شود هنوز اموال بیت المال را برنمی گرداند .

من معتفدم همه گناه ها از او نیست او اتفاقا به ما یادداد که قساد ریشه ای تنیده شده است او پرده ها را کنار زد و عریان گفت همه چیز همین است که می بینید  پس نباید فقط به او فحش بدهیم

ولی به نظر من این ها مشگل اصلی او نیست اصلی که تاریخ به هیچ عنوان احمدی نژاد را نخواهد بخشید و نامش در تاریخ به نیکی یاد نخواهد شد سخنان ناسنجیده او در مجامع عمومی خارجی وداخلی است او همواره سعی داشته از سخنانی استفاده کند که تشنچ انگیز است او در واقع نمی دانست که یک مسئول قوه مجریه که رکنی قوی در دستگاه دیپلماسی است چگونه باید گفتگو وسخن براند او اهل سخن نبود وسخنانی که هزینه زیادی برای کشور به همراه داشت همواره همراه اوبود.

نقدی بر یک نقد





آخرین ساعت های پنج شنبه آخر ماه مهر ،پای به کوچه هایی که بوی تندی از تاریخ دارند می گذارم . کوچه هایی با حکایت هایی بیش از 60 سال ( روزگار دکتر مصدق )  ، کوچه هایی تنگ وتاریک ، پای به خانه ای تاریخی ، خانه ی که مرمت می شود تا یک اثر تاریخی بماند . از پله های تند و تو در تو ، پایین  می روم تا در پایین ترین نقطه یک اثر تاریخی که زخم های روزگار زجرش می دهد خود را به جمعیت صمیمی و دوست داشتنی ،که دور از هیاهوی شهر ،کنار هم نشسته اند تا  نمایش « این نوبت از  کسان  »  را نقد کنند ، برسانم .

من  اگر به جلسه  ی می روم برای این است که هنوز دوست دارم یاد بگیرم ،حتی اگر جلسه  در مورد  «چگونه راه رفتن باشد  »،  شایق هستم در آن شرکت کنم چراکه هنوز بلد نیستم درست راه بروم و شرکت من  به عنوان یک مخاطب عام در نقد یک نمایش نامه ،باید این فلسفه یاد گرفتن  را تقویت کند و من را که از  قیل و قال های زندگی ،به پایین ترین نقطه یک اثر تاریخی کشانده است تا یک شخصیت تاریخی که در قالب یک نمایشنامه ،نقش بازی می کند،  را بهتر بشناسم .

جمع بندی این جلسه به اینجا می رسد که این نمایش از تاریخ بهره ی ندارد و کارگردان می تواند طنز را هم وارد اثر کند و به روایت خود یا نویسنده اثر ، برداشتی از مرحوم مصدق داشته باشد . همان گونه که علی حاتمی در فیلم کمال الملک این کار را کرد . به روایت تاریخ ،رضا شاه و کمال الملک هیچ برخورد رودرو با هم نداشته اند و حاتمی این برخوردرا ،خودساخته ،در فیلم  به نمایش گذاشت و در جواب منتقدان خود به این عمل گفت : من یک فیلم سازم نه یک مورخ ! ، تاریخ را روی فیلم من نمی نویسند .

اگر تاریخ را روی فیلم علی حاتمی نمی نویسند علی حاتمی هم حق ندارد زندگی کمال الملک راکه یک شخصیت تاریخی است ، بسازد و اگر می خواهد اثری را به روایت خودش خلق کند باید به روایت خودش ، مثلا زندگی حسین قلی خان مستفی الممالک فرضی را ،بسازد علی حاتمی نباید واین حق را ندارد که به شعور مخاطب خودش توهین کند ،چه بسا اگر کمال الملک زنده بود متعرض وی می شد .

ایشان می تواند برود یک فیلمی مثل هزار دستان خلق کند و موظف است ،اول فیلم ، این عبارت را بیاورد که:  این اثر ، یک اثر تاریخی نیست البته این نقد من به ایشان ، کوچکترین خللی به ارادتم به کارگردان خوب ایران زمین ،کم نمی کند کارگردانی که شاید سالها باید صبر کرد تا مادر روزگار مانند او را در دامن خود پرورش دهد .

این توجیه نقادان نمایش « این نوبت از  کسان  »، همان  تلوتلو خوردن فکری است  که هایدگر از آن به سرگیجه، گمگشتگی و گیجی تعبیر می کند، گمگشتگی  که  وقتی برای انسان حاصل می آید به جای این که خودش با واقعیت ها سر و کار پیدا کند، فقط با باورهای دیگران در باره واقعیت سر و کار دارددر واقع به جای این که سخن ما در باره واقعیت ها باشد، در باره سخنانی است که در باره واقعیت ها گفته شده و اصلاً از این سخنان، به خود واقعیت انتقال نیافته ایم.

از همه جالبتر این بود که بازیگر نقش آقای خوشنودیان می گوید : نویسنده اصلی این نمایش، گفته است این اثر نباید مایه های طنز داشته باشد .

چه خوب بود کارگردان خوب ومایه دار این نمایش به همان اندازه  که در خاموش کردن موبایل ها  حساسیت  داشت ;این جمله را هم در صحبت هایش در اول نمایش می آورد که: این اثر، یک اثر تاریخی نیست

بزرگ مردا که تو بودی

 

کاتوزیان که بود و چرا ماندگار شد؟

یکی از جامعه شناسان شهیر غربی تعبیر جالبی دارند با این مضمون که:"مردگان بیشتر از زندگان در حیات اجتماعی ما انسانها تاثیر میگذارند.."بسته به اینکه هر کسی هر تفسیری از این تعبیر داشته باشد این مساله قابل انکار نیست که ما ایرانیان "مرده پرست" هستیم قبل از ظهر میگوییم "زنده باد مصدق" و بعد از ظهر میگوییم:"مرگ بر مصدق"!و به تعبیر "ساموئل هانتیگتون"-استاد دانشگاه هاروارد امریکاو مبدع نظریه برخورد تمدنها-دموکراسی حاکم بر کشور ایران نیز یک "دموکراسی انسجام نایافته "است.یعنی هیچ پیش بینی دقیق علمی از وضعیت اجتماعی این کشور نمی توان ارائه داد...

کاتوزیان در این کشور به بهانه انقلاب فرهنگی 10 سال تمام خانه نشین شد فردی که در پرونده مجلس شورای ملی و محمدرضا شاه پهلوی حکم بر محکومیت محمد رضاشاه دادند که :"اعلیحضرت شاهنشاهی حق قانونگذاری ندارند"!!

چه افتخاری بالاتر از این؟

کدام قاضی و و کیلی بلا واسطه یا مع الواسطه شاگردی ایشان را نکرده و از محض پر فیض ایشان تلمذ نجسته است؟و به این تلمذ نمی بالد؟از اعضا اصلی تهیه کننده پیش نویس قانون اساسی اوایل انقلاب بودند.همه دانشجویان حقوق با کتاب "مقدمه علم حقوق" ایشان چه خاطره ها که ندارند؟استاد خود عاشق "فلسفه حقوق" خود بود و مطالعه ان را فرض مسلم میدانست.عدالت را ستون فقرات قانون حقوق و قضا میدانست.عقود معین جلد 4 او کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد نشان درجه یک دانش از رییس جمهور دریافت کردند.بیش از 45 جلد کتاب که هر یک مرجع بزرگ جویندگان حقوق بود تصنیف کرد اولین مقاله او "اثر عقد ضمان در مجله کانون وکلا بود.اولین دکترای حقوق خصوصی دانشگاه تهران قبل از انقلاب بود تز دکتری ایشان"وصیت" بود.وکیل پایه یک دادگستری بود اما به غیر از دو پرونده هیچگاه وکالت نکرد.پای ثابت همایشهای کانون وکلا در سراسر ایران بود...امید وکلا بود و مایه فخر و مباهات انها در تمام زمینه ها.نظرش فصل الخطاب بود اقدامش قاطع اختلاف

قلمش را هیچگاه نیالود جز به حقیقت و منطق سخن نگفت از کسی باکی نداشت دشمنان سر سختی هم داشت با کمال تواضع با انها رفتار میکرد."از کجا امده ام "اخرین کتاب او بود کتاب نبود در واقع رنج نامه عمر 82 ساله ایشان بود..پاکسازی از دانشگاه تهران صدور فتوای ارتداد او بخاطر انتقاد به لایحه قصاص

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست"استاد حق حقوق را به خوبی ادا کرد ولی ما مدیون اوییم تا زمین و زمان هست مدیونیت ابدی که هیچش اشتغال ذمه نیست.

خدایا به دریای بیکران رحمتت این استاد و این انسان والای تازه در گذشته را در جوار رحمت بی منتهایت بپذیر و با اولیا و صلحا محشورش گردان.

آیا منوچهر جمالی آرانی است ؟



«منوچهر جمالی » در سال 1307 خورشیدی در روستای « آران » از توابع کاشان، دیده به جهان گشود. از جمله استادان او در دانشگاه علوم می توان به « دکتر محمود حسابی و دکتر محمّد باقر هوشیار » اشاره کرد. عطش جویندگی، او را به فراسوی مرزهای میهن سوق داد. وی در سال 1954 میلادی، وارد سرزمین آلمان شد و در دانشگاههای فرانکفورت و توبینگن، به پای درس استادان برجسته رفت. از استادان نامدار او در فلسفه:

1- والتر شولتس ( 1912 – 2000 م. ( Walter - Schulz]
-2 وُلفگانگ شادوالت ( 1900 – 1974 م. Wolfgang - Schadewaldt )
3 - اُتو فریدریش بولنوو ( 1903 – 1991 م. Otto Friedrich - Bollnow )
4- ماکس هورکهایمر ( 1895 – 1973 م. Max - Horkheimer )
5 - تئودور آدورنو ( 1903 – 1969 م The

حاج آقا شمر !!



شمر بن ذی الجوشن کسی بود که 16 بار پای پیاده به حج رفت اما حسین(علیه السلام) را کشت ... یه وقت بخودت مغرور نشی که نماز جماعتت و هر سال کربلات ترک نمی شه ..

به احمدی نژاد فحش ندهیم !!!



http://www.nafandary.blogfa.com/post/205


وبلاگ دل نوشته در متنی به نام (به احمدی نژاد فحش ندهیم ) ضمن انتقاد از منقدین ایشان بعضی امورات و نقایص را ضمن برشمردن در قالب طنز به مردم نسبت داده و بسیاری از فرهنگ ها را به چالش گرفنه است در این شک نیست که بسیاری از معضلات فرهنگی کشور ریشه در تفکرات غلط مردم دارد اما جای این پرسش باقی است که چه  نقایصی از جانب احمدی نژاد گریبانگیر مردم شده است و جالب این است ایشان در پستی به نام هدفمندی یارانه ها طرحی شکست خورده! مذعن به این امر است که

باید سریعاً بساط این دولت نا کار آمد توسط مجلس شورای اسلامی و به عنوان یک وظیفه ملی برداشته شود و گرنه مملکت به طرفی می رود که انتهایش معلوم نیست

ودرمتنی دیگر در چندین پست بعد می نویسد

نه برادر تقصیر احمدی نژاد نیست مقصر مائیم احمدی نژاد عصاره همین ملت است

به هر حال طرفداران احمدی نژاد آنگونه که در مرداد 84 می اندیشیدند دیگر این گونه نیستند او هر روز تنها و تنها تر می شود و با وجود عمر کوتاهی که از دولتش باقی است زمزمه استیضاحش به گوش می رسد واقعا چه اتفاقی افتاد که او امروز تا این حد تنهاست !!

 احمدی نژاد اقتصاد نحیف ایران را به کما برد توان خرید مردم را روز به روز کمتر وکمتر کرد نرخ تورم وبیکاری را افزایش داد و خیلی از فاکتورهایی که روزمره شاهد آن هستیم و به قول کروبی ننه جونش هم می فهمد گرانی توان فرسا است

ولی به نظر من این ها مشگل اصلی او نیست اصلی که تاریخ به هیچ عنوان احمدی نژاد را نخواهد بخشید و نامش در تاریخ به نیکی یاد نخواهد شد سخنان ناسنجیده او در مجامع عمومی خارجی وداخلی است او همواره سعی داشته ودارد از سخنانی استفاده کند که تشنج انگیز است او در واقع نمی داند که یک مسئول قوه مجریه که رکنی قوی در دستگاه دیپلماسی است چگونه باید گفتگو وسخن براند او اهل سخن نیست وسخنانی که هزینه زیادی برای کشور به همراه دارد همواره همراه اوست

کوتاهی وخسران محمد هلال پسر علی وهاشم بن علی در حادثه کربلا

 

سخن راقم این سطور این است تمام کسانی از قوم بنی هاشم از جمله محمد هلال پسر علی وهاشم بن علی که در حادثه کربلا امام حسین را تنها گذاشتن اهل خسران بودند در تذکره محمد هلال که مدفن آن در آران است آمده است که ایشان در زمان حرکت امام به کوفه در طائف بوده است طائف نزدیک مکه ویکی از روستاهای خوش آب وهوای حجاز است ایشان طی سه ماهی که حسین در کربلا حضور داشته، باید به حسین ملحق می شده است محمد حنفیه که اصلا هیچ بهانه ی نداشته است یکی از دلایل ما این است

یک- نامه‏ امام حسین‏(ع) به بنی ‏هاشم . در مورد این نامه از نظر اینکه حضرت آن را در مکه نوشت یا بعد از حرکت از مکه، در این مسئله بین مورخین اختلاف است. عده‏ ای مثل ابن قولویه و ابن عساکر و ذهبی می‏گویند در مکه بوده، یعنی حضرت در مکه این نامه را نوشت و فرستاد برای بنی‏ هاشم به مدینه؛ عده‏ ای هم می‏گویند نه، از جمله سید بن‏ طاووس از کلینی نقل می‏کند که این نامه بعد از حرکت بود. به هر حال این بحث‏ ها مدخلیت ندارد، ما کاری نداریم که از مکه بود یا بعد از حرکت از مکه بود؛ برای ما متن نامه مهم است.

حضرت می‏نویسد:

 «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ».(بحارالانوار، 45، 87)

از حسین به محمد بن ‏علی، یعنی محمد بن‏ حنفیه، برادرش که در مدینه بود. می‏فرماید این را بدان، هر کسی از شما بنی‏ هاشم که در این سفر به من ملحق شوید، آخرِ کار شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کنید، بدانید که خبری از فتح ظاهری نیست. تمام شد! بسیار کوتاه و موجز!

فقر و تعصب در آران و.بیدگل


 

من این حرف ها را برای کسانی که معنی درد را می فهمند می زنم , نه برای کسانی که در رفاه وبا بهترین امکانات رشد کرده اند  برای کسانی که مسئولیت گرفته اند و پول بیت المال را صرف بازی های سیاسی می کنند نمی گویم

 برای کسانی که ماشین گران قیمتشان را سوار می شوند و بزرگترین دغـدغه زنـدگی شان اینست که فردا ظهر جوجه کباب  بخورند یا چلومرغ ! نمی گویم

نه ! من برای آن ها نمی گویم , من برای تو می گویم ,  برای تو که هنوز شرف و انسانیتت  را نفروخته ای ; برای تو که هنوز عقلت را به پای تعصبت قربانی نکرده ای

 برای تو که با درد بزرگ شده ای  اما  نمی خواهی که نسل بعد , بچه های تو, با رنج ومحرومیت بزرگ شوند ; برای تو می گوی                      

این جا درآران و بیدگل میلیون ها تومان برای ساخت یک مسجد , حسینیه یا برای برپایی یک مراسم مذهبی خرج می شود ; برای ساخت یک اسب , یک مشک , یک گهواره ,حتی برای تیغه های یک علمات میلیون ها تومان صرف تعصبات محلی می شود, غافل از آن که در این شهر هنوز کسانی هستند که به نان شبشان محتاجنداین جا می شود فقر و محرومیت را در اطراف همین مناره های سر به فلک کشیده و همین گنبد های زرین مشاهده کرددر کنار همین حسینیه ها , که میلیارد ها تومان  (آن هم برای 10 شب استفاده)  خرج ساخت وتکمیل آن ها می شود , می توان در میان خانه هایی که به ویرانه می مانند ,معنی تنگدستی و بی کسی را فهمیداین جا هنوز می شود ,غم و حسرت را در نگاه دختر بچه ای که به کیف و کفش همکلاسی اش دوخته شده دید هنوز می شود رنج پسر بچه ای که دوچرخه ی دوستش را با التماس قرض می گیرد تا دوری با آن بزند حس کردهنوز می شود , درد را در دستان تکیده یک  پیرمرد ناتوان  و در اشک های یک پیرزن مریض و سالخورده لمس کرد  اگر امروز امام حسین بود آیا راضی بود این همه نذورات خرج اینه کاری حسینه های شود که همسایه این حسینه خانه های کاه گلی است که پیرزن  آن از ترس ریزش سقف دعا می کند که باران نیاید وشب بچه های خانه  با کناره های نان سر بر بالین می گذارند  اگر ما مسلمانیم وای بر این مسلمانی...

این همه فقر و بدبختی و بیچارگی  ,این همه درد و رنج وحسرت را می بینیم و هیچ کاری نمی کنیم ...

 چرا کاری نمی کنیم؟ چرا با این تعصبات احمقانه که باعث عقب ماندگی ما شده است مقابله نمی کنیم ؟ چرا ریشه این جهل را خشک نمی کنیم؟ 

وقتی پیامبر اسلام(ص) می گوید: کسی که سر بر بالین بگذارد , در حالی که همسایه اش گرسنه باشد از ما نیست , پس چگونه ادعای مسلمانی می کنیم ؟

 

عقاید دیوانگان حسین کاشان نجس و مرکز آنها در حکم مسجد ضراز است



امروز یک خبری از فرد موثقی شنیدم که برایم تعجب آور بود ایشان می گفت چندین وقت پیش گروهی از دیوانگان حسین کاشان به کربلا می روند وبه جای قبله روبروی قبر امام حسین نماز می خوانند هر چه خدام حرم به این حضرات !! می گویند شرک است قبول نمی کنندچندین سال پیش من فیلمی از این احمقها دیدم که همراه با رئیسشان قلاده سگ به گردن دارند و در حرم امام حسین دارند سینه می زنند

این احمق ها کسانی بودند که لا اله الاعلی و لا الا الا فاطمه می گفتند و کلیه مراجع آنها را تقییح کرد  اگر بتوان برای ان جملات توجیه ضعیفی آورد که مرحوم سید جوادذاکر  آورد این عمل آنها وهن شیعه و این لودگی ها حکم نجاست را دارد  ومرکز به اصطلاح عزاداری آنها نجس ودر حکم مسجد ضراره است  امیدوارم فرماندار کاشان این مرکز خرافات که قمه زنی و ایده های وهن انگیز از سرا پای آنها می ریزد را ببندخرافات در عزاداری های و مادحین بسیار دیده می شوند ولی اینها دیگر آخرش هستند بعید به نظر می رسد اینها در زمان امام حسین در لشگر امام بودند جنگ نهروان با علی را کسانی تشکیل می دادند که تا صبح نماز می خواندند و قاری قران بودند 12 هزار نفر از این ها علی را کافر می دانستند امان از حماقت !!!

چگونه «بهرام بیضایی» بهرام بیضایی شد


به بهانه تولد 72 سالگی بهرام بیضایی


در جستجوی پاسخ این پرسش که چگونه «بهرام بیضایی» بهرام بیضایی شد و جایگاهی غیر قابل انکار در فرهنگ و هنر ایران یافت، تنها می‌توان به آثار او رجوع کرد که...

به بهانه تولد 72 سالگی بهرام بیضایی

هفتاد و دومین زادروز بهرام بیضایی

آنکه تئاتر ایران را ملی کرد

بهرام بیضایی، بی شک تاثیر گذارترین کارگردان ایرانی در دوره بعد از انقلاب است. بسیاری از کارگردانان، بازیگران، دست اندرکاران سینما، تربیت شدگان مکتب او هستند. اما طبق سنت نامرادی روزگار، همواره کسانی کوشیده اند تا آثار او را بیش از حد روشنفکرانه و پیچیده قلمداد کنند و از این رهگذر، ذهن تماشاگران آثار او را به وادی پوچی گرایی سوق دهند.

امروز پنجم دی ماه هشتاد و نه، بهرام بیضایی هفتاد و دو ساله می شود. با قامتی استوار درعالم هنر، بسان سروی تنومند در بیابانی بی آب و علف. با بار غمی به درازای عمر پربارش، با کوله باری از حسرت ها و آمال و آرزوهایی که در دلش از نامرادیهای روزگار به یادگار گذاشته است، کتاب هایی که با مشقت و زحمت نگاشته شد وهیچگاه منتشر نشد، فیلم هایی که فضای ساخته شدن و خودنمایی بر پرده نقره ای را پیدا نکرد و نمایش هایی که تا به امروز نتوانستند صحنه تئاتر را متبرک به قلم توانای او کنند.

هفتاد و دو سالگی برای کسی که 52 سال از آنرا وقف هنر کرده است، قطعا عمر کمی است، چرا که این همه تجربه و تبلور هنر ناب در 52 سال غیر قابل تصور و دور از دسترس است. اما بیضایی به آسانی زمان را مغلوب هنر خود کرد و ناملایمات و نامرادیهای روزگار را یکی پس از دیگری درنوردید.

بی شک اگر بهرام بیضایی نبود، هنرمندان و هنردوستان، خیلی از باورها و داشته هایشان را کم رنگ تر از آنچه باید باشد، داشتند و چه بسا حتی آنها را نیز فراموش کرده بودند. چنانچه کتاب پژوهشی "نمایش در ایران" که سال ۴۱ توسط او نوشته شده هنوز تنها منبع موجود پژوهشی در زمینه تئاتر در ایران است.

اما بیضایی یکه و تنها در این سال ها بر تلاش خود برای ایجاد تئاتر ملی ایستادگی کرد و سرسختانه در برابر ناملایمات قد علم کرد تا تئاتر ملی ایران زنده بماند. او در تمام سال های فعالیت خود، بیش از هر نمایشنامه نویسی دغدغه نمایش ایرانی را در ذهن خود پرورانده است و مدام در پی آن بوده تا آنچه اجرا می شود به دل مردم راه یابد.

در جستجوی پاسخ این پرسش که چگونه "بهرام بیضایی" بهرام بیضایی شد و جایگاهی غیر قابل انکار در فرهنگ و هنر ایران یافت، تنها می توان به آثار او رجوع کرد که خود بازتاب زندگی او نیز می باشد و در عین حال جستجوی بی دریغش در احوال مردمانی که قهرمان نیستند، اما در شرایطی خاص می توانند قهرمانانه کار و زندگی کنند و در شرایطی دیگر می توانند قهرمانانی بسازند و بجای خود به میدان نبرد بفرستند. شهید بسازند، بدون اینکه خود حاضر به پرداختن بهایی برای تغییر شرایط خویش شوند.

و بدینسان است که بهرام بیضایی، فرزند یک خانواده ی اهل ادب و فرهنگ که از کودکی بدلیل باور مذهبی غیر رایج خانواده اش از خانه تا مدرسه و از مدرسه تا خانه از بچه های محل کتک خورده و کودکی کم حرف و خجالتی است، عشق بزرگ خود را در سالن سینما و تئاتر باز می یابد. جایی که در تاریکی سالن، بدون آنکه دیده شود، فرصت دیدن می یابد. فیلم دیدن، کتاب خواندن و جستجو در متون ادبی و تاریخی برای او محملی می شود برای جستجوی پاسخ پرسشهای بی شماری که در ذهنش شکل گرفته است.

" هشتمین سفر سندباد، ۱۳۴۳"