دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی
دلنوشته های فریدون کدخدایی

دلنوشته های فریدون کدخدایی

چشم ما نگران توست ای ایران ای خاک اهرایی

آران وبیدگل در ترازوی نقد


   

در سال ۷۸در استان ایلام معلم بودم مدیری در دبیرستان روستای ارمو دره شهر  داشتم  که یک بار به من گفت فریدون من هر وقت مهران مدیری را در تلویزیون می بینم یاد تو می افتم چهره ات تقریبا شبیه به اوست بعد از ۱۰ سال این روزها در این فکرم که شاید من هم مثل مدیری اشتباهی ام در مباحث دینی وقتی با لائیک ها صحبت می کنم می گویند تو متحجری با متشرعین که بحث می کنم می گویند تو دین نداری نمی دانم شاید من اشتباهی ام چند سال است توفیق نصیبم شده است در ۳ دبیرستان آران وبیدگل درس می دهم

هفته گذشته دکتر رمضانی اولین دانش آموخته دکترای فیزیک در منطقه مان جهت سخنرانی برای دانش اموزان دبیرستان شهید خدمتی دعوت شده بود وداشت از فیزیک صحبت می کرد دکتر رضا رمضانی حقا وانصافا افتخار بزرگی برای منطقه ماست ایشان را از نزدیک می شناسم ودر منش و اخلاق و تواضع گوی سبقت را از بسیاری از اساتید ما ربوده است در بین سخنان دکتر یکی از دانش اموزان سوم از من پرسید آقا ایشان آرانی است یا بیدگلی ؟ ومن گفتم آرانی صورت دانش آموز در اخم فرو رفت و سرش را بر گردان و فکر می کنم تا آخر به دکتر رمضانی گوش نداد در فکر فرو رفتم چرا این جوان این قدر باید متعصب باشد ؟!

رمضان هر سال با معلمین یک مدرسه به قرائت قران می روم در پایان قرائت در موارد مختلف بحث می شود یکی از شبهای سال گذشته در مورد آران وبیدگل بحث شد ومن  از بیدگل دفاع کردم افرادی که جلو من نشسته بودند بعد از چند ساعت بحث اصلا نمی خواستند به استدلال های من گوش بدهند و آخر یکی از آنها به من گفت فریدون تو کتاب زیاد خواندی مطالعات تو هم از ما بیشتر است ولی هنوز تجربه اجتماعی نداری نمی دانی چه خبر است ؟به روایت دیگر می خواست بگوید تو در این موارد نمی فهمی ! انصافا اگر صحبت های ایشان را یک دانشجوی سال اول منطق می شنید پر از مغلطه و سفسطه و قیاس های باطل بود ولی آنجا من اشتباهی بودم

من در جاهای مختلف در دفتر مدرسه قرائت قرآن وحتی کلاس های درس چه آران و چه بیدگل بارها گفته ام کشورهای اروپایی پرچم شان را واحد کرده اند ویزا را برداشته اند ودارد قانون اساسی یک قاره دنیا واحد می شود یک حقوق دان می داند که این کار به چه انسجام در رویه محتاج است و ما هم در یک گوشه از ایران برای واو آران وبیدگل دعوا می کنیم سر اینکه سایت اداری کجا باشد به هم می پریم

کودکانمان را آموزش تعصب و بدخلقی با مردم چند کوچه آن ور تر می دهیم مطمئن باشید با چنگ زدن به صورت یکدیگر جائی که زندگی می کنیم آباد نخواهد شد بدبختی از آن بدتر که مسئولین ما از مردم ما کمتر می فهمند و به این تعصب های جاهلانه دامن می زنند  اگر در شهری دیگر از مابپرسند اهل کجائی؟می گویم کاشان چرا که کسی آران وبیدگل را نمی شناسد

وبلاگ ها را می بینیم که بعضی از این بلاگرها اگر از این لفظ آرانی و یا بیدگلی بعد از شهرتشان استفاده نکنند برایشان این معنی را می دهد که کلام الهی تحریف شده است  اصلا شهرتشان ابتر می ماند من مخالف نوشتن پسوند نیستم ولی آنقدر سماجت در بیان آن دارند که آدم را به خنده وا می دارد  بعضی وقت ها در نوشتن این گونه عبارات انقدر افراط می کنند خجالت می کشم که اهل این منطقه هستم هنوز تفکر ملوک الطوایفی هزار ساله بر تفکر ما چنبره زده و نمی دانم سمت وسوی این وبلاگ ها قرار است به کجا برود ؟

من منکر دوست داشتن زادگاهم ومحله ای که در ان زندگی کرده ام نیستم محله وشاد را دوست دارم خانه های قدیمی آن محله ارتباط احساسی عمیقی با من ایجاد می کند ولی این دوست داشتن چه ارتباطی با تعصب های احمقانه دارد ؟

پرچم های هیئت ها منطقه جغرافیای آران وبیدگل را ترسیم می کند هر هیئتی به دنبال آن است خیابانی را تصرف منطقه ای کند امام زادهایی که اصلا شاید درنسبشان تشکیک وارد باشد علم آرانی وبیدگلی برایشان می زنند وای بر این جهالت وتعصب چه توقع است؟ از آن حجاربیدگلی که مغزش هم  از حجر است و شاید از نظر سیاسی و منطقی هم محجور باشد و اعتقاد دارد که هر چه ظلم بر سر بیدگلی ها آمده است زیر سر این آرانی هاست

ویا آن جوشکار آرانی که فقط باید دوآهن را به هم جوش بدهد معتقد به دست های آهنی و زمخت از طرف بیدگلی هاست و بر آنها اعتمادی نیست

ولی ازآن استاد دانشگاهی که داعیه مشعل روشنفکری و اصلاح طلبی را دارد توقع نیست که در پروفایل وبلاگش برای  زادگاهش این گونه شووینیستی عمل کند و به فاناتیسم زادگاهی مبتلا شود

در این کشور چه می گذرد ایلام که بودم دره شهر با ایلام بروجرد با خرم اباد و دو شهر هم جوار باهم مشگل داشتند ومی خواستند سایه همدیگر را با تیر بزنند

عموما دو شهر هم جوار در استانهای کشور با هم مشگل بنیادی دارند چه کسی بازنده این امر است واین امر برای کی نفع دارد ؟

ما معلمین باید به دانش آموزانمان درس تفکر -استدلال و تعصب منطقی را بدهیم که اگر این گونه نباشد ما هم با آن حجارو جوشکار فرقی نداریم که بدتریم

روزی یک نفر از من پرسیدخوب واقعا چه باید کرد؟انتقاد که کاری ندارد پشنهادت چیست؟گفتم ما باید ۲ کا ربکنیم

۱- همه کسانی که امروز در شهر متولی امر هستند چه خوب و چه بد باید کنار روند در ته ذهن شان رسوبات تنفر وبدبینی وتعصب وجود دارد و این را می توان با گفتگو با آنها در یافت .معتمدین قاصر و یا مقصر باید تضحیه شوند چرا که وجود یکی از آنها دامن رقابت را باز می گذارد و به جا ی آنهامدیران  تکنو کرات و کارامد و بدون تعصب جایگزین شود .

۲- بستر فرهنگی برای مردم و مسئولین تکنوکرات وکارامد مهیا شود تا رشد منطقه ای یکسان توزیع شودتا در کنار هم نه در مقابل هم بتوانیم به وحدت رویه قابل قبول برسیم

امیدوارم من بتوانم به فرزندم بیاموزم که زادگاهش را دوست داشته باشد و به آن عشق بورزد ولی تعصب کور کورانه نداشته باشد

امیدوارم به محمد رضا بتوانم بیاموزم که به کشورش خدمت کند حتما آثارش در زادگاهش دیده خواهد شد به محمد رضای عزیزم خواهم گفت که نه تعصب جاهلانه آرانی داشته باش و نه تعصب دشمنانه بیدگلی به انسانها نگاه کن و چشم نگران ایران زمین باش و این خاک اهورایی را در یاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد